جدول جو
جدول جو

معنی خط زدن - جستجوی لغت در جدول جو

خط زدن(بَ زَ زَکْ، کَ دَ)
بروی نوشته ای خط کشیدن برای ابطال آن
لغت نامه دهخدا
خط زدن
خط کشیدن روی چیزی، حذف کردن (اسم او را از دفتر کلاس خط زدند)
تصویری از خط زدن
تصویر خط زدن
فرهنگ لغت هوشیار
خط زدن((خَ طّ. زَ دَ))
حذف کردن
تصویری از خط زدن
تصویر خط زدن
فرهنگ فارسی معین
خط زدن
قلم گرفتن، حذف کردن، محو کردن، خط کشیدن (برتکلیف دانش آموز)
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جا زدن
تصویر جا زدن
کنایه از منصرف شدن، تسلیم شدن
فروختن یا دادن جنس بنجل و نامرغوب به جای جنس خوب
قرار دادن قطعه ای در جای اصلی خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
نفس کشیدن، تنفس کردن
کنایه از لب به سخن گشودن، حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر زدن
تصویر بر زدن
کنایه از برابری کردن برای مثال به برزنی که از او اندکی بیفروزند / به نور با فلک ماه بر زند برزن (عنصری - ۲۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بش زدن
تصویر بش زدن
به هم چسباندن ظرف های شکسته با بند یا بش، بند زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خر شدن
تصویر خر شدن
فریب خوردن، احمق شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تن زدن
تصویر تن زدن
کنایه از خودداری کردن، شانه خالی کردن، زیر بار نرفتن، به روی خود نیاوردن
صبر و شکیب و خاموشی گزیدن، برای مثال چو گردن کشد خصم گردن زنم / چو در دشمنی تن زند تن زنم (نظامی۵ - ۸۶۸)، بر دل و دستت همه خاری بزن / تن مزن و دست به کاری بزن (نظامی۱ - ۵۱)، تن زن ای ناصح پرگو که دل بازیگوش / جز به هنگامۀ طفلانه نگیرد آرام (صائب - ۱۰۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جر زدن
تصویر جر زدن
انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازی
کنایه از از دادن تاوان خودداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ طَ چَ / چِ یِ خوَدْ / خُدْ سُتَ)
کنایه از گریختن. (غیاث اللغات) (برهان قاطع) :
چون عشق بدست آمد تن کور کن و خوش زی
چون عقل بپای آمد پی کور کن و خم زن.
سنائی (از جهانگیری).
پشتم ز گونه گونه غمانت خمیده شد
دردا که هیچگونه غمت خم نمی زند.
سیدحسین غزنوی.
آن دادگستری که ز تأثیر عدل او
باز و عقاب خم زند از کبک و از غراب.
سوزنی (از آنندراج).
وقت هزیمت چو خصم خم زد و از بیم جان
گه ره و بیره برید گه که و گه در شکست.
انوری.
، کنایه از خم کردن سر. (آنندراج).
- خم زدن ترازو، کنایه از میل کردن کفۀ ترازو بود بطرفی بسبب گرانی وی. (آنندراج) :
ترازو هیچ جانب خم نمی زد
سر مویی کشیدن کم نمی زد.
زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ / رِ دَ)
مرکب است از قط به معنی بریدن هرچه باشد یا بر پهنا بریدن، و زدن فارسی. (آنندراج) :
نویسم چون به سوی یار از حال درون نامه
به دندان قط زنم انگشت و بنویسم به خون نامه.
مسیح کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جز زدن
تصویر جز زدن
به زاری و التماس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تا زدن
تصویر تا زدن
تا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن زدن
تصویر تن زدن
خاموش بودن و خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت زدن
تصویر تخت زدن
نصب کردن تخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیط شدن
تصویر خیط شدن
بزبیاری بور شدن شرمنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمک زدن
تصویر خمک زدن
تنبک زدن، دست زدن و اظهار شادمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک زدن
تصویر خشک زدن
خشکش زد. مات و مبهوت ماند (بسبب تعحب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خال زدن
تصویر خال زدن
ایجاد خال بر نقطه ای از بدن خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جر زدن
تصویر جر زدن
انکار قرارداد، نکول پس از قبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا زدن
تصویر جا زدن
جنس بدلی را بجای اصلی فروختن بچالاکی و زرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
گریه کردن و بهانه گرفتن، واژه آمیز های پارسی است زغ زدن بهانه گرفتن کودک و گاه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دف زدن
تصویر دف زدن
نواختن دف، خواستن سوال کردن گدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دق زدن
تصویر دق زدن
خواستن و گدائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دک زدن
تصویر دک زدن
گدایی کردن کدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل زدن
تصویر دل زدن
بی میل شدن و بی رغبت گشتن پس از میل و رغبتی که بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
فرو بردن و بر آوردن نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در زدن
تصویر در زدن
کوفتن کوبه در دق الباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آب افشاندن بچیزی یا جائی آب پاشی کردن، فرو نشاندن آتش خشم تسکین دادن رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بم زدن
تصویر بم زدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
فرهنگ لغت هوشیار
خامه تراشیدن کلک تراشیدن خامه تیزکردن بریدن سر قلم به پهنا تا نیک نویسد: نویسم چون بسوی یار از حال درون نامه بدندان قط زنم انگشت و بنویسم بخون نامه. چاقویی کوچک که معمولا در قلمدان گذارند و سر قلمهای معینی را با آن قط زنند قلمتراش: زخمی که بر یار بر دل اغیار می زند چون قط زن آید آن همه بر استخوان من. (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قط زدن
تصویر قط زدن
((قَ. زَ دَ))
بریدن سر قلم های خوشنویسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خط آهن
تصویر خط آهن
راه آهن
فرهنگ واژه فارسی سره